خانه پزشک

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّد لعنت خدابرسوال فروشان وحامیانشان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍ

خانه پزشک

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّد لعنت خدابرسوال فروشان وحامیانشان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍ

بنام او که زیبایی را افرید

دین مخدر: یعنی دین بی تفاوت کردن و بی حس کردن جامعه . دین مخدر همان دینی است که این روزها مصادیقش کم نیستند . دین نسبت به دیگران و جامعه بی تفاوت بودند. دین در برابر ستم سر خم کردن و چیزی نگفتن . دینی که فقط ماه محرم پیدا می شود و تو فکر می کنی با مشتهایی که بر سینه می کوبی یا زنجیرهایی که به پشت می زنی دینداری را به اکمال رسانده ای . دینی که فقط به درد تظاهر کردن می خورد آری دینی که باید در ظواهر به جستجوی آن پرداخت. دین مخدر دین بدتر از بی دینی است ، چرا که انسان سکوت و سکون و تظاهر را عین دین می داند و بالطبع از خدا هم به خاطر انجام این کارها طلبکار است ! عالم دین مخدر ، مروج تظاهر است و خود نیز واقعیت دین را نشناخته است و اگر شناخته قدرت طلبی که آمیخته با دین مخدر است او را ازبیان حقیقت باز می دارد. عالم دین مخدر همان قدرت طلبی است که دین برای او ابزار کسب قدرت است. او دینداری را به پائین ترین درجه یعنی فقط رعایت ظواهر تنزل می دهد . دین مخدر همان قصابی ارزشهای دین و تحریف ارزشها به نفع قدرت طلبان است. عالم دین مخدر مداح قدرت است و نه نقاد قدرت . او نماینده قدرت است برای مهار مردم و نه نماینده مردم برای مهار قدرت

 

دین محرک : یعنی دین تحریک جامعه در برابر نابرابریها . دین محرک آن دینی است که پیروانش را از سکون باز می دارد. دینی که سلسله اعصاب اخلاقیات و ایمانها و مسئولیت پذیریها را در برابر نفوذ ویروسهای کشنده بی تفاوتی مجبور به فعالیت می کند . دین محرک یعنی دینی که پیرو آن در برابر بیعدالتی تسلیم نمی شود. دینی که معتقدان آن در برابر جفای جابر و ظلم ظالم ساکت نمی ننشینند. دینی که انسان را از مسئولیت گریزی و تجاوز به حقوق هم نوعان منع می کند . دینی که با دروغ نمی آمیزد. دین محرک دین حقیقت و شجاعت است ، دین آزادگی و شهامت است

تبلیغ دین برای عالم دین محرک ، نوعی قیام در برابر حاکمان نالایق است ، عالم دین محرک ، درد و دغدغه اش مبارزه با سوء استفاده از قدرت است و نه کسب قدرت ، آری او را به قدرت ، دلبستگی و پیوند نیست . عالم دین مخدر نقاد قدرت است و نه مداح قدرت . او سمبل خواست مردم است برای مهار قدرت و نه نماینده قدرت برای مهار مردم.

و با تو ای حسین
......

حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه‌ی اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. این حج را نیمه‌تمام می‌گذارد و شهادت را انتخاب می‌کند، مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه‌ی حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه‌ی خدا، با خانه‌ی بت، مساوی است. در آن لحظه که حسین (ع) حج را نیمه‌تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف، هم‌چنان در غیبت حسین، ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید که حاضر نیست در همه‌ی صحنه‌های حق و باطل، در همه‌ی جهادهای میان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، می‌خواهد با حضورش این پیام را به همه‌ی انسان‌ها بدهد که وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه‌ی حق و باطل زمان خویش غایبی، هرکجا که خواهی باش!
وقتی در صحنه‌ی حق و باطل نیستی،
وقتی که شاهد عصر خودت و
شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هرکجا که می‌خواهی باشد، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.

شهادت «حضور در صحنه حق و باطل همیشه‌ی تاریخ» است.

و غیبت؟!

آنهایی که حسین (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شرکت و شهادت غایب شدند، اینها همه با هم برابرند، هرسه یکی‌اند:
چه آنهایی که
حسین
(ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست یزید باشد و مزدور او، و چه آنهایی که در هوای بهشت، به کنج خلوت عبادت خزیدند و با فراغت و امنیت، حسین (ع) را تنها گذاشتند و از درد سر حق و باطل کنار کشیدند و در گوشه‌ی محراب‌ها و زاویه‌ی خانه‌ها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهایی که مرعوب زور شدند و خاموش ماندند. زیرا در آن‌جا که حسین(ع) حضور دارد ـ و در هر قرنی و عصری حسین (ع) حضور دارد ـ هرکس که در صحنه‌ی او نیست، هرکجا که هست، یکی است، مؤمن و کافر، جانی و زاهد، یکی است. این است معنا این اصل تشیع که قبول هر عملی یعنی ارزش هر عملی به امامت و به رهبری و به ولایت بستگی دارد! اگر او نباشد، همه چیز بی‌معناست و می‌بینیم که هست.

و اکنون حسین حضور خودش را در همه‌ی عصرها و در برابر همه‌ی نسل‌ها، در همه‌ی جنگ‌ها و در همه‌ی جهادها، در همه‌ی صحنه‌های زمین و زمان اعلام کرده است، در کربلا مرده است تا در همه‌ی نسل‌ها و عصرها بعثت کند.

و تو، و من، ما باید بر مصیبت خویش بگرییم که حضور نداریم.

آری، هر انقلابی دو چهره دارد؛ خون و پیام! رسالت نخستین را حسین(ع) و یارانش امروز گزاردند، رسالت خون را، رسالت دوم، رسالت پیام است. پیام شهادت را به گوش دنیا رساندن است. زبان گویای خونهای جوشان و تن‌های خاموش، در میان مردگان متحرک بودن است. رسالت پیام از امروز عصر آغاز می‌شود. این رسالت بر دوش‌های ظریف یک زن، «زینب» (س)! ـ زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است! ـ و رسالت زینب (س) دشوارتر و سنگین‌تر از رسالت برادرش.
آنهایی که گستاخی آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زده‌اند، اما کار آنها که از آن پس زنده می‌مانند دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پی‌اش، وصف‌های دشمن، تا افق، در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش، وارد شهر می‌شود، از صحنه برمی‌گردد، آن باغهای سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوی گلهای سرخ به مشام می‌رسد، وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادی شده است، آرام، پیروز، سراپا افتخار، بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور، و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد می‌زند:
«سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد: افتخار نبوت، افتخار
شهادت...»

زینب رسالت رساندن پیام
شهیدان زنده اما خاموش را به دوش گرفته است، زیرا پس از شهید
ان او به جا مانده است و اوست که باید زبان کسانی باشد که به تیغ جلادان زبانشان برده است.
اگر یک خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ می‌ماند و اگر یک خون پیام خویش را به همه‌ی نسل‌ها نگذارد، جلاد،
شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است. اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ می‌ماند، و کسانی که به این پیام نیازمندند از آن محروم می‌مانند، و کسانی که با خون خویش، با همه‌ی نسل‌ها سخن می‌گویند، سخنشان را کسی نمی‌شنود. این است که رسالت زینب سنگین و دشوار است. رسالت زینب پیامی است به همه‌ی انسان‌ها، به همه‌ی کسانی که بر مرگ حسین(ع) می‌گریند و به همه‌ی کسانی که در آستانه‌ی حسین سر به خضوع و ایمان فرود آورده‌اند، و به همه‌ی کسانی که پیام حسین
(ع) را که «زندگی هیچ نیست جز عقیده و جهاد» معترفند؛ پیام زینب به آنهاست که:
«ای همه! ای هرکه با این خاندان پیوند و پیمانداری، و ای هرکس که به پیام محمد مؤمنی، خود بیندیش، انتخاب کن! در هر عصری و در هر نسلی و در هر سرزمینی که آمده‌ای، پیام شهیدان کربلا را بشنو، بشنو که گفته‌اند: کسانی می‌توانند خوب زندگی کنند که می‌توانند خوب بمیرند. بگو ای همه‌ی کسانی که به پیام توحید، به پیام قرآن، و به راه علی (ع) و خاندان او معتقدید، خاندان ما پیامشان به شما، ای همه‌ی کسانی که پس از ما می‌آیید، این است که این خاندانی است که هم هنر خوب مردن را، زیرا هرکس آن‌چنان می‌میرد که زندگی می‌کند. و پیام اوست به همه‌ی بشریت که اگر دین دارید، «دین» و اگر ندارید «حریت» ـ آزادگی بشر ـ مسؤولیتی بر دوش شما نهاده است که به عنوان یک انسان دیندار، یا انسان آزاده، شاهد زمان خود و شهید حق و باطلی که در عصر خود درگیر است، باشید که
شهیدان ما ناظرند، آگاهند، زنده‌اند و همیشه حاضرند و نمونه عمل‌اند و الگوی‌اند و گواه حق و باطل و سرگذشت و سرنوشت انسان‌اند.»

روزشمارامتحان چهارشنبه۱۰ فروردین
 سی و پنج روز  تا امتحان



از کلیه همکاران گرامی , پزشکان محترم و هموطنان عزیز که هرگونه گزارش
یا اطلاعاتی درخصوص آزمونهای دبیرخانه آموزش پزشکی وتخصصی دارند خواهشمندیم موارد مورد نظر راباآدرس پست الکترونیکی زیردرمیان بگذارند
:
 
http://www.ttmajlis.com/contactus.asp


 وبلاگهای همسایه ها
نظرات 123 + ارسال نظر
پسرک تنها پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 08:48 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

چطوری روپوش سفید
من دارم پوست می خونم
تو چی می خونی؟

پسرک تنها پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 08:31 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

می گم اگه ایشالا امسال تقلب و سوال فروشی نشه می تونیم روی نمره های امتحان 81 و رشته های قبولی اون نمره ها حساب کنیم؟؟ یا امتحان 81 خیلی سخت بوده؟؟؟
مثلا توی امتحان 81 با385 پوست مشهد قبول شدن
سالهای پیش از 81 نمره ها توی مایه های 81 بوده؟؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 10:11 ب.ظ http://gharibeashna.blogspot.com/2002_06_16_gharibeashna_archive

رفتی و آدمکها رو جا گذاشتی.

مگه این همون چیزی نبود که می خواستی .یک اتاق ساکت و آروم با یک پنجره و یک قلم که بتونی بنویسی و بنویسی و بنویسی.همون نوشتنی که برای فراموش کردن بود و نه برای به خاطر آوردن.
پس چرا میز کارت خالیه؟ چرا قلمت رو زمینه ؟ مگه نمی گفتی که قلم توتم منه ؟چرا توتمت رو فراموش کردی ؟ کی باید این قلم رو به دست بگیره؟ مگه نمی دونی که این قلم فقط به دستای تو مَلسه ؟ مگه همیشه حریص نوشتن نبودی ؟

پاشو معلم بزرگ، پا شو!
منو و گنجشکهای خونه
دیدنت عادتمونه

من بلد نیستم که مثل این آقای "ابراهیم استانجی" واست حرفهای قشنگ بزنم ،ولی می تونم با احساس قشنگ اون همراه بشم.
"
"کاشکی تو به من می گفتی که
"آینه می پوسد و آب می گندد"
"باغچه نارو خواهد زد و پنجره دهان می بندد"

کاشکی می گفتی
"عمر باد کوتاه است و اقاقی می خوابد تا بهاری دیگر"

اما چه باک
تو آینه می آری ،آب می آری
باغچه را رام می کنی ،اقاقی را بیدار می کنی
پنجره را باز می کنی ،باور را زنده می کنی
دست تو چون سفالینه هایی به هیات جمجمه خالی نیست
دست تو ،سبز تر از روح نیایش شکفتن هاست
وقتی که در تلاطم بی آبی غرق می شوم ،
دست مرا بگیر! دست مرا بگیر!

وقتی که شب برای خداحافظی با زور، دست می دهد
تو از میانه شب و روز می آیی و صبح صادق را، بر گردنت آویز می کنی
خاک با زاری دستانش می گوید : "باران! باران!"
مورچه با سردی شاخک هایش می گوید :"گندم! گندم!"
فرصت چانه زدن نیست ،بیا !

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 10:04 ب.ظ

ابتدای کربلا (1)

ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود
ابرهای خونفشان نینوا، اشک‌های حضرت امیر بود.

بعد از آن فتوتِ همیشه سبز، برکت از حجاز و از عراق رفت
هرچه دانه کاشتند سنگ شد، پشت هر بهار، صد کویر بود.

بعد مکه و مدینه دام شد، کوفه صرف عیش و نوش شام شد
آفتابِ سربلندِ سایه‌سوز، در حصار نیزه‌ها اسیر بود.

الامان ز شام، الامان ز شام، الامان ز درد و غربتِ امام
شام بی‌مروتِ غریب‌کش، کاش کوفه بهانه‌گیر بود.

هان! هبا شدید، هان! هدر شدید، مردم مدینه! بی‌پدر شدید
این صدای غربتِ مدینه بود، این صدایِ زخمی بشیر بود.

کربلا، به اصل خود رسیدن است، هرچه می‌روم به خود نمی‌رسم
چشم تا به هم زنم چه دور شد، تا به خویش آمدم چه دیر بود.


علیرضا قزوه (از کتاب عشق علیه السلام)




ابتدای کربلا (2)

ابتدای کربلا غدیر نیست، کربلا ز لحظه وجود بود
ابرهای خونفشان نینوا، اشک‌های حضرت ودود بود.

قبل از مسیح و نوح و دانیال، این حکایتی است دور، کربلا
آن سپیده‌دم که چاه کینه‌ها، بر برادران دهان گشود، بود.

گرچه ماتم است و آتش و عطش، این همه پلی برای گریه نیست
از شعور عاشقی در این جهان، کربلا هر آن‌چه هست و بود، بود.

کربلا خجالتی است پرگناه، در شبی که ما هیچ، ما نگاه
در شبی که از دریغ خشم و شرم، صورت ستارگان کبود بود.

سیلی همیشه‌ای است کربلا، تازیانه‌ای عمیق و دردناک
آن‌چه را که آن زمانه پلشت، در وجود آدمی نبود، بود.

کربلا پس از هبوط آدمی، ز آن دیار نازنین به این مغاک
فرصت دوباره مراجعت، بخت باشکوه یک صعود بود.

... بعد از آن همیشه روح کودکی، در شبانه فرات دیده شد
این همان کبوتری که با حسین(ع)، تیر در گلو به خون غنود، بود.

بعد از آن در آن دیار بی‌صفت، عقده و حقارت و رکود بود
معنی سپیدها سیاهی و ، معنی فرازها فرود بود.

ابتدای کربلا غدیر نیست، ابتدا همان شروع خلقت است
کربلا ستیز با خود و جهان، کربلا هر آن‌چه هست و بود، بود


محمد حسین جعفریان

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 09:43 ب.ظ

سلام
از وبلاگ خوبتون ممنونم
ولی چرا بعضی از کامنت گذارهای اینجا باهم دعوا می کنند هیچ وبلاگی اینجوری نیس

پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 09:14 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

این هم مال من نیست:
[email | web] پسرک تنها


کیمیا تو بچه ای
من اینها رو می شناسم با سکوت از رو نمی رن
اینه احتیاج به ... دارن عوضی ها
بله هرکه خلافه تریبونیه خودتم می دونی

+++++
حق باشماست کیمیای عزیز
البته گاهی که این میمون صفت ای میل و وبلاگ من رو هم می نویسه من مجبورم تکذیبش رو بنویسم . چون خیلیا مثل کامنتهایی که صبح نوشته بودن زود فریب می خورن
نمی دونم از اینکه بین ما تفرقه بندازه چه سودی می بره
آخه مگه ما هدفمون اینجا چیه؟
مگه دور هم جمع نشدیم تا یه خورده راجع به مشکلاتمون بتونیم گفتگو کنیم. این کسی که این کار مضحک رو انجام می ده مگه پزشک نیست؟ مگه از اینکه گرهی از پزشکان گشوده بشه یا خبری اینجا رد و بدل بشه چه ضرری می کنه؟
واقعا تاسف داره


جناب سوال
شما هم می خوای تفرقه ایجاد کنی؟ چرا از من می پرسی؟ می خواین اگه حرفی بزنم که دفاع از بابابزرگ باشه هوار راه بندازین که اینا باهم دوستن و فامیلن و... و یا اگه دفاع نکنم بتونین باهاش تفرقه بندازین؟؟؟؟

سوال چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 08:29 ب.ظ





پسرک تنها
چرا هر وقت بابابزرگ یک کار بدی می‌کنه و مورد اعتراض قرار می گیرد سریع یک مطلب از شریعتی و یا چمران از سایتهای دیگر بر می دارد و می چسبونه تو صفحه اول




پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 08:13 ب.ظ http://cactus.persianblog.com/

کیمیا تو بچه ای
من اینها رو می شناسم با سکوت از رو نمی رن
اینه احتیاج به ... دارن عوضی ها
بله هرکه خلافه تریبونیه خودتم می دونی

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 08:10 ب.ظ

حال هرکی خلاف کنه تریبونیه؟
به ما چه

کیمیا چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 07:00 ب.ظ

پسرک تنها نگران نباش. من الان ماوس رو روی e-maile کامنت ؛ضمنا گفتم من.....؛ یعنی ۲تا کامنت بالاتر گذاشتم و فهمیدم که از تو نیست. یه اصل روانشناسی میگه: بهترین روش برای خاموش سازی یک رفتار بی توجهی به آنست. پش به اینجور کامنتها توجهی نکن. هر کی هم که شما رو بشناسه و بخواد بدونه کامنت مال شماست یا نه میتونه همین کارو بکنه.

پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 06:50 ب.ظ http://cactus.persianblog.com


تریبونی مسخره دست از این کارات بردار


خجالت بکش عوضی

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 06:05 ب.ظ http://www.tribune.blogsky.com

ضمنا
گفتم من ته جمله هام نقطه نمی ذارم
یکی از طرف من می نویسه یه نفر تکذیب می کنه!!!!
من فقط می گم بابا بزرگ احترامش واجبه
کجای حرفم بده؟
اه اه اه
چه حرفا !!! که پشت سر آدم در نمی آرن بی چشم و رو ها

پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 04:03 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

در ضمن
اون کسی که به اسم من کامنت گذاشته توی قسمت web و email اسم خودش رو نوشته
کافیه که موس رو لحظه ای روی این دو کلمه نگه دارین تا اسم مبارک این عوضی از موستون آویزون بشه!!!!
دمش گرم که خودشو اقلا می شناسه و اسم واقعیشو بجا می ذاره

پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 04:00 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

این کامنت رو من نذاشتم بچه ها:
[email | web] پسرک تنها


بابا بزرگ بزرگ همه ماست .وظیفه ندارد که از کسی عذر خواهی کنه.همین که به شما حال می ده متشکر باشید.



چهار شنبه 10 فروردین 1384 در ساعت 2:33pm


*************

یه آدم عوضی داره گهگاهی با اسم من چیزایی می نویسه که من یا کس دیگه ای رو خراب کنه
پس اینجو مواقع لطفا زود قضاوت نکنید


برای اون بدختی هم که اینکار رو می کنه واقعا متاسفم

شمارشگر چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 03:53 ب.ظ

دوست من کانتر آن دستی می چرخد
مگر نمی بینی که کانتر وبلاگ بابا بزرگه ارام ارام می رود جلو بعد یه دفعه ۱۰۰۰ تا ۱۰۰۰ تا پیش میره مثل دیروز تا امروز در حالی که فقط ۹ نفر نظر دادند

لابد اگر من بگویم که این بابا بخاطر دستکاری کانتر وبلاگش عذر خواهی کند پسرک می گوید :بابا بزرگ بزرگ همه ماست .وظیفه ندارد که از کسی عذر خواهی کنه.همین که به شما حال می ده متشکر باشید.

بلاگر چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 03:34 ب.ظ

بابا ما یه وبلاگ درست کرده بودیم تو persian همین اواخر که امتحان عقب افتاده بود.با کلی Effect و Link خبر و محتوا و با اصالت و محتوا بعد 10 روز یکی تون نمی اومد یه انتقاد کنه .حالا یه آدم در پیت یه وبلاگ زشت tribune.blogsky درست کرده به نام آزادی! همه اونجا سر می زنین؟ counteresh مثل پنکه شده .معلومه که کرم از درخته وگرنه وبلاگ من چش بود؟ مثلا یه tribune داده دستتون؟ خیلی بی مرامین. همینها حقتونه.

پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 02:33 ب.ظ http://koony

بابا بزرگ بزرگ همه ماست .وظیفه ندارد که از کسی عذر خواهی کنه.همین که به شما حال می ده متشکر باشید.

پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 02:08 ب.ظ http://cactus.persianblog.com


ردیفی؟
و من یاد ردیف دراز مورچه های خانه قدیمی می افتم
وقتی یک خط سیاه جریانی از مورچه بود که همگی هم ردیف بودند
فقط کافی بود با انگشت جایی از خط سیاه رو لمس کنم
ردیف سیاه مورچه ها از خط خارج میشدند
........
نه من ردیف نیستم
یکی از خدایان بازیگوش مسیر زندگی ام را لمس کرده
......از خط خارج شده ام ......خوبم ...آزادم....ولی ردیف نیستم
و زیر نگاه خدای بازیگوشی هستم .....
نگاهم میکند ...وقتی با شتاب صف را رها میکنم!

کیمیا چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 01:58 ب.ظ

بابابزرگ سلام. من از طرفداران پروپاقرص نوشته های دکتر شریعتی هستم و خوندن این متنها در این وبلاگ و فضای استرس زای امتحان برام فوق العاده دلچسبه و اگر چه همه ی کتابهاش رو دارم و بیشتر متنهاش رو از حفظم ولی هیچوقت از خوندنشون سیر نمی شم. اما یه خواهشی ازتون دارم و اون اینکه جهت رعایت امانتداری اسم خودشون و کتابی که متن از روی اون نوشته شده رو حتما نقل کنید.شاید نکته ی پیش پا افتاده ای به نظر بیاد ولی فکر میکنم مهمه. بازم ممنون بخاطر حسن سلیقه در انتخاب نوشته ها. موفق باشید.

پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 01:36 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

فکر کنم امیدوار دیگه جدی قهر کرده!!!

پیروزی تیم ملی هم مبروک!!

پسرک تنها چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 01:34 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

مــــــــــــــــــن چرا باید معذرت بخوام؟
چون وقتمو برای جواب دادن به چرندیات یک عده یاوه گو هدر نمی دم؟؟!!
چون جواب فحاشها رو با فحش ندادم؟؟
فکر می کنید اینکه فحش نمی دم یعنی بلد نیستم؟
یا شاید فکر کردین لالم؟؟؟

معذرت چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 11:43 ق.ظ

چرا این بابای بزرگ هیچ وقت معذرت خواهی نمی کند اون از فحاشی روز عیدش ، این هم از توهین به همه و بی تربیت خواندن جمعی از دوستان به جرم مراجعه به آن وبلاگ که مشخص است حرف آنان به حرف چه کسی شبیه است پسرک تنها نیز مثل اینکه از دوستان نزدیک بابای به اصطلاح بزرگ است که پیوسته در اینجا می نویسد و از هیچ حرفی ناراحت نمی شود و حتی انتظار یک معذرت خواهی از بابای بزرگ را ندارد. خود او نیز از بقیه معذرت نمی خواهد

روپوش سفید چهارشنبه 10 فروردین 1384 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام پسرک تنها .
العهد من الوفا فرموده بودی که اینجا هم بیاییم منم اومدم .
امیدوارم که خوب بخونی الان چه درسی داری میخونی؟
من که امروز صبح به خاطر فوتبال استراحت دادم امیدوارم برنده بشن. توهم موفق باشی.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد